متن شعر در ادامه ی مطلب
آمدی ای امام پنجم ما
آمدی ای یگانه بی همتا
برف ها آب شد زمین خندید
از بهار تو ای گل زیبا
علم را آمدی که بشکافی
مثل کشتی به سینه ی دریا
تا ابد آسمان آبی تو
می زند سایه بر سر دنیا
تو در این صفحه های خالی دل
نقش ها می زنی به رنگ خدا
جوهر بندگی است در قلمت
غیر توحید نیست در قلمت
ای به دوشت همیشه رایت علم
در بیان تو واقعیت علم
روی منبر که درس می دادی
زیر دِیْن تو رفت نهضت علم
روز اول به اذن حضرت حق
شاهکار تو بوده خلقت علم
عقل ما قد نمی دهد هرگز
به مقام تو ای حقیقت علم
بی فروغ تو می رود از دست
همه ی اعتبار دولت علم
تا که نور کلام تو جاری است
گلشن دین همیشه گل کاری است
ای سرآغاز ناب ماه رجب
وی شروع کتاب ماه رجب
با غروب جمادی الثانی
سر زدی آفتاب ماه رجب
اشک های تو لحظه ی میلاد
شده عطر و گلاب ماه رجب
عکسی از حسن کبریا هستی
جای تو قلب قاب ماه رجب
یک مناجات بر لبم بنویس
در شب مستجاب ماه رجب
در هوای خدا رهایم کن
بیشتر با خود آشنایم کن
تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری
شاخ شمشاد حضرت سجاد
ریشه در باغ هل أتی داری
ثمر نخل احمدی که نسب
ز حسین و ز مجتبی داری
پسر سید البکاء هستی
سرگذشتی پر از بلا داری
یادگاری ز لاله های عطش
بر دلت داغ کربلا داری
تو غروب سپیده را دیدی
عمه ی قد خمیده را دیدی
همه جا گرد غصه پاشیدند
با سر تیغ و نیزه گل چیدند
دستهای سیاه بر سر تو
سنگ های کبود باریدند
چشم هایی که گریه می کردند
سیلی و تازیانه می دیدند
مردم کوچه ی یهودی ها
دور سرها مُدام رقصیدند
بی ابوالفضل کودکان یتیم
روی خشت خرابه خوابیدند
این همه غم که بر سرت آمد
کودکی تو را رقم می زد
به محمل ماه تابان را که دیده
به نی مر درخشان را که دیده
درون طشت ذکر حق که گفته
به زیر چوب ، قرآن را که دیده
به پای صوت روح افزای قرآن
نشاط می گساران را که دیده
برگرفته شده از neviseh.blog.ir