متن شعر در ادامه ی مطلب
ای اختر برج هدی روح طهارت
آقا سلامی از دل و جان ها نثارت
ای نام روح افزای تو هادی دل ها
نامت علی، هادی است اسم مستعارت
راه میان بُر را به دل ها باز کردی
هر کس که دارد قصد پابوس و زیارت
با این که دستت بسته امّا سفره داری
از دور سائل را تو بنشانی کنارت
حتی تو در تبعید گاها یاد مایی
هر روز می افتد به سمت ما گذارت
گاهی گره کور است امّا می شود باز
پیداست یار ماست قلب غم گسارت
تو آن طبیب حاذق در بند هستی
کز ظلم نامردان شده غربت دچارت
غربت نه از دشمن که گاه از دوست دیدی
یک ذرّه امّا کم نشد از اقتدارت
چیزی نمی گفتی از سعایت های یاران
شِکوه نکردی از عدوی بیشمارت
حتّی حسن از مکر بد خواهان به سختی
می آمد و یک لحظه می شد همجوارت
در سامرا هر قومی از دشمن امان داشت
زندانی زهرا ولیکن در قرارت
با این که عالم تحت فرمان شما بود
تحریم شد حتّی تو را باغ و بهارت
در پادگان ها زندگی کردن محال است
دشمن امیدی داشت زین طرح و حقارت
می خواست دست آل زهرا را ببندد
می خواست اصلاً محو سازد اعتبارت
وقتی حریف پرتو نورت نمی شد
دیگر بنا می کرد بر عترت جسارت
ای سامرایت کربلای حضرت تو
ای هم چو عمّه شد اسیری افتخارت
از بس به یاد عمّه ات خون گریه کردی
شد پلک چشمت زخم زان داغ و اسارت
گاهی ندا می کردی ای جدّ غریبم
جانم فدای خواهر شب زنده دارت
گاهی که از دشمن اهانت می شنیدی
یاد رقیّه یاد زینب بود یارت
روزی که آن کذّابه آتش بر دلت زد
با نام زینب خواست سازد بی قرارت
کذّابه آنجا طعمه ی درّندگان شد
نفرین تو سوزاند او را در حرارت
کذّابه ها این روزها هم نقشه دارند
آن نقشه ای که شد پیاده در مزارت
تهدید زینب را به سر می پرورانند
جان رقیّه چاره ای کن بر تبارت
صدبار آتش بر حرم افتاد بس نیست؟
آیا هنوز آن فتنه را داری نظارت؟
آری مگر شیعه بمیرد دسته جمعی
تا باز هم تکرار گردد آن جسارت
بالای گنبد پرچم سبز اباالفضل
یعنی که اینجا علقمه با ذوالفقارت
بر هر ضریحی پرچم سرخ حسینی
یعنی که اینجا کربلای ما رهسپارت
می خوانم اینک صاحب تیغ علم را
با نهضتش آزاد سازد هر حرم را