ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا از باقی آب و گل تو ساخت انسان را
و بر قلب تو نازل کرد یک شب کُلّ قرآن را
تویی اصل اصول دین و ایمان دارم ای آقا
که معنا می کنند عشّاق با مِهر تو ایمان را
تو آن شاهی که در خیل مقرّب های درگاهت
نوشتی نوح و ابراهیم و موسی و سلیمان را
تو آن زیبای بی همتای لبریز از نمک هستی
که مجنون می کنی وقت تجلی ماه کنعان را
به لطف حُسن خلقت بود و لبخند دل انگیزت
که صید دام خود کردی ابوذر را و سلمان را
هزار و چارصد سال است می گویی به هر منبر
برای ما فضیلت های حیدر ، شاه مردان را
اگر چه در حجاز ؛ اسلام آوردی ولی آخر
گرفت آوازه ی نام بلندت کل دوران را
من از "سلمان منّا " گفتن تو دستگیرم شد
که جور دیگری می خواهی آقا ، اهل ایران را
همیشه آخر ماه صفر از گریه سرشارم
بگو آخر چگونه می توان این درد هجران را
--- تحمل کرد ؛ تنها راه حلّ مشکلم این است
ببوسم خاک درگاه شهنشاه خراسان را