ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شأن تو را نوشته خداوند ، سروری
شغل مرا به پای تو فرموده ، نوکری
حق می دهم که سر به هوایت شود دلم
حالا که آمدی به زمین محض دلبری
بابای تو علی ست خودت هم حسن ، به جاست
گویم ز هر کسی به جهان مُجتباتری
خُلق تو ارث خُلق عظیم محمّد است
خَلقت لطافت است که از نسل مادری
سبقت گرفته است هزاران هزار بار
شیرینی لب تو ز انگور عسکری
با هیبتی که هست تو را بی دلیل نیست
یک عمر درم حاصره ، توی مُعسکری*
هر چند که بنا به مدارا گذاشتی
اعجاز کن که خَلق بفهمند حیدری
تحت شعاع نوری گنبد طلای توست
خورشید هر طرف که کند نور گستری
در سامرات کثرت سائل عجیب نیست
وقتی که هست عادت تو ذرّه پروری
این یک فضیلت است تو را بس که یا حسن
از صُلب پاکت آمده مولای آخری
خوب است محض خاطر پهلو شکسته ها
دست دعا برای ظهورش برآوری
* مُعسکر : لشگرگاه
خداقوت
مهدوی باشی ان شاالله...