ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته
در دل حیران من آیات حیران ریخته
نیستم ناراحت از اینکه شهیدم کرده اند
خون من گر ریخته در پای جانان ریخته
سفره ی دل باز کردن پیش مهمان بهتر است
این دلم هر آنچه دارد پای مهمان ریخته
تا مقام قاب قوسین ات بلا باید کشید
در بیابان طلب خار مغیلان ریخته
گاه باید بیشتر همرنگ شد مثل اویس
نذر یک دندان جانان چند دندان ریخته
هر دو عالم عالمی دارند پیش مقدمش
این یکی دل ریخته است و آن یکی جان ریخته
گر چه آدم گرچه عیسی گرچه موسی بازهم
کمتر از درهای دربار تو دربان ریخته
بسکه خاطرخواه داری و عزیزی که خدا
جای گل روی سرت آیات قرآن ریخته
نذر این پیغمبری خوب است ذبحی رد کنی
در ضمیر عید مبعث عید قربان ریخته
آن قدر ذات خدا در تو تجلی کرده است
ز آن همه یک جلوه اش را در خراسان ریخته
با علی بودن فقط راه مسلمان بودن است
ورنه از این نا مسلمانها فراوان ریخته
شب ، شب مبعث ولی یاد نجف افتاده ام
بسکه از روی لبت ذکر علی جان ریخته
یانبی و یا نبی و یا نبی یا مصطفی
یا علی و یا علی و یاعلی یا مرتضی