ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمری ثنای حضرت معصومه کردم
خود را گدای حضرت معصومه کردم
گر سر فدای حضرت معصومه کردم
نذر هوای حضرت معصومه کردم
من بر ضریحش بستم از گریه دخیلی
یا فاطمه روز قیامت ، اشفعی لی
در صحن تو جارو کشیدن آرزوم است
دور و بر گنبد پریدن آرزوم است
سمت حرم با سر دویدن آروزم است
بر آستان بوسی رسیدن آرزوم است
عمری ست که عرض ارادت کردم اینجا
آل محمّـد را زیارت کردم اینجا
شکر خدا که با حرم اُنسم مدام است
اینجا برایم بهتر از دارالسّلام است
دنیای بی معصومه ، نوکر را حرام است
بی شک بدون لطف تو کارم تمام است
شکر خدا جزئی از این منظومه هستم
نان و نمک پرورده ی معصومه هستم
جانم فدای این همه لطف و عطایت
جانم فدای دردهایت غصّه هایت
جانم فدای گریه های بی صدایت
جانم فدای ناله ی جانم رضایت
رفتی و بیت النّور ما بیت العزا شد
قـم در عزایت مثل دشت کربلا شد
دیدند زن های قمی چشم ترت را
خالی نکردند از جفا دور و برت را
ضجّه زدند و ناله های آخرت را ...
امّا مدینه ، آه ، مردم مادرت را ...
بر داغ مُحسن مبتلا کردند و رفتند
با سینه ی زخمی رها کردند و رفتند
زهراست بانویی که بازویش شکسته
پشت در افتاده ست و پهلویش شکسته
رویش شده نیلی و ابرویش شکسته
تصویر هم در چشم کم سویش شکسته
امشب اگر ذکر لبم ای وای زهراست
آخر دم معصومه هم ای وای زهراست