+ خدا می‌ خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد | ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

خدا می‌ خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد 

کسی که صاحب عرش است ، مهمان زمین باشد  

خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت 

که حتی ماورای دیده‌ ی روح الامین باشد 

+ باریده از چشم هایم باران اشکی که نم نم | ایام فاطمیه | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

باریده از چشم هایم باران اشکی که نم نم 

شد آبشاری پریشان ، رودی که پاشیده از هم 

زهرای من بی تو دنیا ، غربت سرای بزرگی ست

آبی ندارد به جز داغ ، نانی ندارد به جز غم 

بعد از تو روزگار زمین شد سیاه ، ماه | مصیبت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

بعد از تو روزگار زمین شد سیاه ، ماه 

غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه ، ماه

خورشید شرح حال تو را این چنین نوشت

بی سرزمین تر از همه بی سرپناه ، ماه

ای همیشه شهد یادت از عسل ها بیشتر | مناجات با حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 ای همیشه شهد یادت از عسل ها بیشتر

من به دنبال تو هستم در غزل ها بیشتر

هر چه می گویند با یک گل نمی آید بهار

من دلم می گیرد از ضرب المثل ها بیشتر

دل که با حال و هوای تو هوایی باشد | مدح حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

دل که با حال و هوای تو هوایی باشد

مقصد راه قرار است رهایی باشد

دوستت دارم و سلمان به همه ثابت کرد

عاشقت فرق ندارد که کجایی باشد

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست | مدح و مصیبت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست

این ها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست

ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار | مدح و مصیبت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام | احمدحسین پور علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

ای در شبِ چشمان تو مهتاب گرفتار

دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار

گیرایی مِی از نفس شعله ور توست

در هُرم لب توست می ناب گرفتار

این زن که از برابر طوفان گذشته بود | وفات حضرت زینب سلام الله علیها | احمد علوی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود 

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود