ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟
راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟
این چشم خیس و چادرخاکیِ من که هست...
آشفته حالِ غسل و کفن می شوی چرا !؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟
راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟
این چشم خیس و چادرخاکیِ من که هست...
آشفته حالِ غسل و کفن می شوی چرا !؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون روی تو، چو روی به صحرا گذاشتند
داغ لب تو بر دل دریا گذاشتند
فطرس کجاست حق پرش را ادا کند
اینان تو را به معرض گرما گذاشتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دید چشمش به آسمان وا بود
تشنه بود و میان خون ها بود
لحظه های جسارت و غارت
در دل قتلگاه بلوا بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همراه زخم های تنت گریه ام گرفت
از پیرهن نداشتنت گریه ام گرفت
با دیده های سرخ جگر مثل مادرم
هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند
زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند
نیزهها بر عطشش قهقهه سر مىدادند
خندهها خطبه ی گرم دهنش را بردند