ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی همه جا شُهره به عنوان تو باشیم
باید که فقط ریزه خور خوان تو باشیم
دامن نکش از دست گداهای گرفتار
بگذار کمی دست به دامان تو باشیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی همه جا شُهره به عنوان تو باشیم
باید که فقط ریزه خور خوان تو باشیم
دامن نکش از دست گداهای گرفتار
بگذار کمی دست به دامان تو باشیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در پردۀ غم مانده آوای گلویم
زخمی شده زیر و بم نای گلویم
هرچه نَفَس از سینه رفته برنگشته
بسته شده از بغض، مجرای گلویم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رحمی قرار نیست که بر پیکرش کنند
پس تیغ می کشند که زخمی ترش کنند
از آب چون مضایقه کردند آمدند
سیراب از سراب دم خنجرش کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
داشت هر چند گلِ جان تو پرپر می شد
از شمیمش همه ی دشت معطر می شد
من فقط داشتم از دلهره می لرزیدم
پیش چشمم که تن پاک تو بی سر می شد