ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمد از مادرش اجازه گرفت ، لحظه ها لحظه های آخر بود
عکس مادر درون چشم پسر ، اشک در چشم های مادر بود
خواهرش " ان یکاد ... " را می خواند به بلندای او نسیم دمید
گرچه بیش از خودش نشان می داد سنش از بیست سال کمتر بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمد از مادرش اجازه گرفت ، لحظه ها لحظه های آخر بود
عکس مادر درون چشم پسر ، اشک در چشم های مادر بود
خواهرش " ان یکاد ... " را می خواند به بلندای او نسیم دمید
گرچه بیش از خودش نشان می داد سنش از بیست سال کمتر بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هی دست می رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می رسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می رسند پسرها یکی یکی