ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است
روز طلوع سبز تو فردای دیگری است
بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها
خاک زمین بهاری گل های دیگری است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است
روز طلوع سبز تو فردای دیگری است
بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها
خاک زمین بهاری گل های دیگری است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم دوباره خبر می دهد ظهور تو را
بدون فاصله حس می کنم حضور تو را
به من مگو که نرفته چگونه باز آید
مسیر جاده خبر می دهد عبور تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برای شعله کشیدن شراره لازم نیست
برای روی تو دیدن نظاره لازم نیست
بیا به بال دعا پر کشیم تا کویش
که بهر دیدن او راه چاره لازم نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل که با دلبر نباشد چشم تر بی فایده است
دیدگان خواب را شوق سحر بی فایده است
از فراق آزرده ای فکر راه چاره باش
بی عمل هِی صحبت از خون جگر بی فایده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خزان شدیم خدایا ، بهار ما نرسید
قراربخش دل بی قرار ما نرسید
دوباره یک شب جمعه سحر شد امّا ، آه
دعای مردم شب زنده دار ما نرسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کسی دارد نگاه یک نفر را پشت سر
زودتر باید بیندازد سفر را پشت سر
جنگ جویان جهان شمشیر دارند و شما
صلح جویی چون که می بندی سپر را پشت سر