ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
کجاست دیده ی روشندلان باطن بین
نگاه نیک نظر را به هر کسی ندهند
تو بی هنر ! که به فکر و خیال دل بستی
معطلی ، که هنر را به هر کسی ندهند
ادب ، نیاز اساسی سالکان ره است
رموز طی سفر را به هر کسی ندهند
چه داغ ها ، چه بلاها ، چه رنج ها باید
یقین که سوز جگر را به هر کسی ندهند
شنیده ام ز بزرگان معرفت یاران
خلوص و دیده ی تر را به هر کسی ندهند
کسی که اهل شهادت نبود نا اهل است
بدان که میل خطر را به هر کسی ندهند
قسم به راهب نصرانی و سه ساله ی شام
طواف کعبه ی سر را به هر کسی ندهند
سوی حسین به فردای محشر ای یاران
جواز و اذن گذر را به هر کسی ندهند
دعای عهد بخوان رجعتی اگر خواهی
که درک صبح ظفر را به هر کسی ندهند