ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شعله می کشد در من عشق آتشین تو
می کشد مرا بویی سوی سرزمین تو
می شود شروع این بار سال هجری عشقی
تا به راه می افتی مست از مدینه تو
عشق کربلا دارد کربلا بلا دارد
با بلاکشان گفتند سرّ سرزمین تو
مثل قرص خورشیدی آن چنان تو تابیدی
تا علم بدست آمد ماه از یمین تو
کو کجاست عیّاری تا کند مرا یاری
محو شد در آن غوغا بانگ آخرین تو
" یا سیوفِ " تو تنها پاسخش رسید آقا
سی هزار شمشیرند تشنه در کمین تو
میوه ی دل طاها ! جای بوسه ی زهرا
بوسه می زند حالا سنگ بر جبین تو
پیرهن نزن بالا چشم حرمله تیز است
می کشد سرک شاید قلب نازنین تو ...
من گمان کنم بر نی مثل خواهرت نشناخت
صورت تو را حتی صورت آفرین تو