ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه بود اولین صدا ، آری ! روز اول که چشم وا کردیم
صاحب اشک ! اسم پاک تو را با همان اشک ها صدا کردیم
شیر می داد مادر و فکرش پیش شش ماهه ی تو بود انگار
شیر مادر اگر که کم خوردیم به " علی اصغر " اقتدا کردیم
داشت کم کم سه سالمان می شد ، چقدر یک سه ساله شیرین است
با گل خنده در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم
سیزده ساله ... اهل درد شدیم ، با تو بار آمدیم و مرد شدیم
زیر یک تانک یا دم شمشیر ... ، عهد را موبه مو وفا کردیم
یاد " اکبر " جوان شدن هم داشت ، رفتنش قد کمان شدن هم داشت
- کاش میشد دوباره برگردد ، ... چقدر با تو هی دعا کردیم
تشنه بودیم رفت و آب آورد ، رفت آب آورَد، شراب آورد
دل سقا شکست و جاری شد باده ای که در آن شنا کردیم
هر کجا بوی سیب میآید ، عاشق تو : " حبیب " میآید
پیر گشتیم و این جوانی را نذر میخانه ی شما کردیم
افتخار سیاه پوشی را از غلامِ سیاهتان داریم
این دل ، آن خاک تیره بود ، که بعد ، با نگاه شما طلا کردیم
بیت " حُر " می رسد به آغوشت ، باز با دیده ی خطاپوشت
نظری کن اگر دوباره در این بیت کوچک هم اشتبا کردیم
تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیر می خواندی
ما نماز درست و بی عشقِ همه ی عمر را قضا کردیم
با تو این بار در نماز شدیم ، بر سر نی چه سر فراز شدیم
شعله از مثنوی زبانه کشید ، راز نی را که برملا کردیم
شب سوم دوباره برگشتیم ، در پی پیکر پدر گشتیم
بدن پاره پاره ای دیدیم ، فکر یک تکه بوریا کردیم
دل عاشق تبش که بالا رفت ، از غمت تا به حال اغما رفت
کمی از تربت تو بوییدیم درد این سینه را دوا کردیم