متن شعر در ادامه ی مطلب
گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد
دست من نیز به آن چشمهی کوثر برسد
اگر از شانهی من بار گنه بردارید
پای این بنده هم از عرش فراتر برسد
باز هم توبه شکستم ! بگذارید فقط
باز هم فرصت یک توبهی دیگر برسد
همه ی ترس من این است که هنگام گناه
عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد
بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی»
وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد
خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم
وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد
همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ
سر این بنده روی دامن حیدر برسد
مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس
حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد
چادر مادر ما کار خودش را بکند
بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد
مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم
حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد
مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت
قصدش این بود به داد علی اکبر برسد
این شب جمعه ی آخر بگذارید فقط
دست آلوده به قبر علی اکبر برسد
به روی نیزه ی آن ها ، جگرش را می دید
تکه تکه شدن گل پسرش را می دید