ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چند وقتیست دلم میل پریدن دارد
نبض ساکن شده ام شوق تپیدن دارد
روح رفته ز تنم باز به تن رجعت کرد
شرح این معجزه هر بار شنیدن دارد
نگهت رونق بازار طبیبان را برد
نوش دارو ز نگاه تو چشیدن دارد
چهره ی یوسف اگر تیغ به انگشت کشد
نام زیبای تو از خویش بریدن دارد
سوخت چشمان من از آتش داغت هر شب
شمع چون سوخت دلش ، قصد چکیدن دارد
حاصل گریه ی بر غیر تو بی حاصلی است
اشک در زیر لوای تو خریدن دارد
زرد با سرخ چه ترکیب عجیبی هستند
پرچم و گنبدت ارباب چه دیدن دارد
هر که دارد هوس کرببلا در دل خود
هر کسی در سر خود شور رسیدن دارد