متن شعر در ادامه ی مطلب
زلف به این جمع پریشان بده
باز به دستم پر دامان بده
تشنه ام و آمده ام از کویر
حضرت دریا به لبم جان بده
گوشه ی ایوان تو ما را بس است
سایه بر این زائر حیران بده
تا که زنم چاک به نامت مدام
بر من دیوانه گریبان بده
آتش این عشق ، مرا طالب است
عشق ، علی بن ابیطالب است
جوشش عشق است که تب می دهد
شوق جنون ، شور به لب می دهد
خاک نجف نیست ، نبات است و قند
هر چه بکارید رطب می دهد
دست کسی نیست که دیوانه ایم
نام علی هست و طرب می دهد
شیعه ی او در حرم فاطمه ست
عاشقی این گونه نسب می دهد
شعشعه ی نور غدیر آمده
سجده نمایید امیر آمده
بس که حرم آینه کاری شده
وای عجب آینه زاری شده
کاسه ی آب است به دستان ما
یا که بهشت است که جاری شده
دست تهی آمد و پر می رود
گرم چه بازار نداری شده
عقلی اگر بود حلالش کنید
نوبت دیوانه شماری شده
نیست مرا قبله ای الّا علی
ای شرف الشمس خدا یا علی
چشم به جز چشم تماشا نبود
روز از این گرم تر اما نبود
قافله در قافله در ازدحام
جمعِ همه بود ولی جا نبود
دید زمین بر سر دست علی
دست کس از دست تو بالا نبود
بین همه مردم و نامردها
شادتر از ام ابیها نبود
بوی جنون طرّه ی لیلا دهد
عیدی ام آن است که زهرا دهد
عمر اگر من سپری می کنم
با دل خود هم سفری می کنم
تا دم ایوان تو پر می کشم
شِکوه از این در به دری می کنم
در حرمت با صف مژگان خویش
رفتگری ، رفتگری می کنم
هر چه که گفتم ز تو تنزیل توست
پیش شما بی هنری می کنم
نام علی گفتم و طوفانی ام
به به از این ناد علی خوانی ام
لطف نگاهت کرم آورده است
پیش شما لطف کم آورده است
عید غدیر آمده اما چرا
پشت سرش بوی غم آورده است
باز به همراه خودش بوی سیب
حال و هوای حرم آورده است
نغمه ی چاووش محرم رسید
نوحه ای از محتشم آورده است
آتش جان است حسینم حسین
وِرد زبان است حسینم حسین