ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست بر سینه فرود آمد و دَم خوشبو شد
اشک از چشم برون آمد و غم خوشبو شد
نوحه های دودمه تاب ز هیات بردند
غم که روی جگرم ریخت ، دلم خوشبو شد
اولین مصرع شاعر که بر این صفحه وزید
جوهر آبی و بی روحِ قلم خوشبو شد
هر کجا روضه ی چشمان شما را خواندم
در و دیوار ، به اسم تو قسم ! خوشبو شد
تکه ای پارچه با عشق شما گشت علَم
که پس از روضه ی عباس ، علَم خوشبو شد
عاشقی با کُت و شلوار به مجلس آمد
تا که از درد شما ریخت به هم خوشبو شد
شیشه ای عطر به دستان خدا بود شکست
ریخت بر روی زمین خاک حرم خوشبو شد