ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون تو هستی به کنارم گله ای نیست هنوز
با تو چون من ، که دلِ یکدله ای نیست هنوز
لحظه ای از تو اگر دور شوم می میرم
شُکر ، بینِ من و تو فاصله ای نیست هنوز
طاقِ ابروی تو صد سجده ی واجب دارد
وقت تنگ و سخن از نافله ای نیست هنوز
پیش من راه برو... سیر تماشات کنم
تا که بالای سرت هلهله ای نیست هنوز
بین محمل همه ی دخترکان آرامند
بهتر از این به خدا قافله ای نیست هنوز
بر سر و دست همه اهلِ حرم زیور هاست
دورِ دستانِ کسی سلسله ای نیست هنوز
هست عباس و کسی فکر جسارت نکند
دور تا دور حرم ولوله ای نیست هنوز
بر سر دوش علمدار رقیه خواب است
در کف پای کسی آبله ای نیست هنوز
کوفیان گرچه شکستند دلم را اما
چون تو هستی به خدا مسئله ای نیست هنوز