ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کاف و ها و یا و عین و صاد یعنی کربلا
پایتخت دل ؛ حسین آباد یعنی کربلا
پابرهنه می روم سوی حریم پاک یار
در حقیقت محور " بالواد ..." یعنی کربلا
از تولد با خودم همراه دارم تا به حال
تربتی که کار دستم داد یعنی کربلا
امر به معروفِ بعد نهی از منکر : حسین
مبدا پیدایش ارشاد یعنی کربلا
تا که می پرسم مراد از معدن الاسرار چیست
پاسخم را می دهد استاد یعنی کربلا
حکم یک دارالشفا دارد برای عاشقان
دردمندان ! مرکز امداد یعنی کربلا
مُهر تنها مُهر سوق الزینبیه - پشت تل -
گریه بازار همه عبّاد یعنی کربلا
یک سفر رفتم و بعد از آن گرفتارش شدم
صید یعنی قلب من صیاد یعنی کربلا
حسرت دارالجنون را می خورم با خون دل
آری آری عشق مادرزاد یعنی کربلا
سینه زن ها بر رضا هم عرض حاجت می کنند
هر گره بر پنجره فولاد یعنی کربلا
نینوایی می شوم با یک نوای یا حسین
روضه آن هم کنج گوهرشاد یعنی کربلا
مقتل پر رمز و رازی که ز هفتاد و دو گل
می دهد خاکستری بر باد یعنی کربلا
هر بلایی بر سر آقای من آورده اند
آخرین جولانگه جلاد یعنی کربلا
کار دارد حق تعالی با سنان و حرمله
" إِنَّ رَبِّکَ لَبِاالمِرصاد " یعنی کربلا
سرزمینی که به هر گوشه کنارش مادری
در میان خاک و خون افتاد یعنی کربلا
روضه ام را در دو خط دیگر خلاصه میکنم
دلهره ، آتش ، حرم ، فریاد ؛ یعنی کربلا