ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیای با حضور تو زیباست واقعا
قطره کنار چشم تو دریاست واقعا
شاعر به عشق روی شما خط خطی کند!
اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا
در بین واژه های سرودم نزول کن
دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا
ای نازنین به یمن قدوم مبارکت
امشب قشنگ ترین شب یلداست واقعا
تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان
آری جمال ناز تو زیباست واقعا
تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی
مجنون چشم های تو لیلاست واقعا
تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری
آری گدای کوی تو آقاست واقعا
خوش آمدی جان جهان و جهان جان
خوش آمدی حضرت آقای مهربان
شور میان هر غزل شاعرانه تو
زیباترین تغزل در هر ترانه تو
هستی بدون مهر و محبت که مرده است
عشق بدون چون و چرای زمانه تو
اغراق نیست از همه عالم سرآمدی
یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو
شایسته ی مقام شریف ولایتی
ای جانشین خوب خدای یگانه تو
مملو از خدا شده است ، شک نمی کنم
- قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو
دیوانه ی مرام شما تا همیشه من
ارباب بامروت من در زمانه تو
بر مهر و ماه و شمس و فلک طعنه میزنی
آقای عالمی و ابالمهدی منی
من خاکسار کوی تو ، عبد خدایی ام
بچه محله ی توأم و سامرایی ام
من با نگاه مادرتان محضر شما
مشغول کار و کسب شریف گدایی ام
تو انتهای جاده ی جود و کرامتی
من - سائل نگاه توأم- ابتدایی ام
وقتی تو دومین حسن خانواده ای
آری منم به عشق شما مجتبایی ام!
فرقی نمی کند به خدا نور واحدید
شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی ام!
گوشه نشین هرشب بزم غمت منم
لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم
آقا شما بگو غم غربت چگونه است
زندانی و اسیر و اسارت چگونه است
آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور
همراه سوز و درد و حرارت چگونه است
آقا شما بگو بد و بیراه و افترا
آقا شما بگو که جسارت چگونه است
یک تکه نان خشک و کمی هم کپک زده... !
آقا بگو که طعم حقارت چگونه است
آقا بگو که شیوه ی مردانگی نبود
آقا بگو نهایت غارت چگونه است
با گوشواره و دو سه معجر نمیشود
آقا بگو اساس تجارت چگونه است
آقا بگو که دشت بلا دشت فتنه شد
حتی سر سه ساله ی زینب برهنه شد