ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به نام آنکه به ما داد ، درس ایمان را
همان که زندگی اش زنده کرد انسان را
همان که بر همگان درس عاشقی آموخت
ز دست لیلی و مجنون گرفت میدان را
به نام نامی آن بانویی که با زحمت
نشاند بر لب عالم دم حسین جان را
اگر نبود ، نبودیم نوکران حسین
میان سفره ی ما او گذاشت این نان را
همان کسی که همیشه حکایت صبرش
صبور کرد دل مادر شهیدان را
به نام آن زن مرد آفرین کرببلا
همان که از دل ما برد ترس طوفان را
کجاست دشمن شیعه حریف می طلبیم
مرید حضرت زینب عقیله العربیم
دوباره در دلم آشوب محشر کبراست
چگونه من بنویسم از آن که بی همتاست
گرفته ام به روی دست کاسه ی چه کنم
و مانده ام که بگویم خدیجه یا زهراست ؟
خدا کند که بفهمیم کیست این بانو
شناخت هر که مقامش از اولیاء خداست
نوشته اند که خیلی به مادرش رفته
نوشته اند که خیلی فدایی مولاست
نوشته اند که یک عمر اهل نافله بود
مراد و پیر تمام نماز شب خوان هاست
نوشته اند از آن دم که چشم خود وا کرد
اسیر و عاشق و حیران سید الشهداست
نوشته اند کرامات کوثری دارد
ببین مقام علی را چه دختری دارد
رسیده شیعه به اینجا به همت زینب
زمین حسینیه شد با عنایت زینب
چه با شکوه سپاهی چه لشکری دارد
حسینیان جهانند امت زینب
بزرگ و کوچک عالم ، محرمِ هر سال
شوند راهی روضه به دعوت زینب
هزار طایفه در روز اربعین جا شد
میان کرببلا با کرامت زینب
هزار شکر خدا را که خانواده ی ما
شدند نوکر دربار و رعیت زینب
برای دیدن آن جمعه ی فرج باید
قسم دهیم خدا را به حرمت زینب
اگر نبود کسی سینه زن نبود الان
دلی اسیر حسین و حسن نبود الان
قسم به حرمت چادر سیاهتان بانو
من آمدم بشوم سر به راهتان بانو
بَدَم درست ولی افتخار من این است
گذشت زندگی ام در پناهتان بانو
بده اجازه ای امشب دل مرا خوش کن
که خدمتی بکنم در سپاهتان بانو
خدا کند که مرا بعد مرگ بشناسند
به نام کارگر خیمه گاهتان بانو
خدا کند برسد عقل من به تفسیرِ
قیام کرببلا از نگاهتان بانو
غلام کوچک و پستم بیا بزرگم کن
قسم به جان حسینت رسول ترکم کن
تویی که قبله ی اولاد مرتضی بودی
تویی که فاطمه ی شهر کربلا بودی
حرام بود نگاهِ به سایه ات حتی
تو یادگاری پیغمبر خدا بودی
تویی که نام شریفت همیشه حرمت داشت
به روی ناقه ی عریان بگو چرا بودی
تویی که بود همیشه حسین همراهت
چه شد که همسفر شمر بی حیا بودی
کسی که خواند تو را خارجی نبود اصلا
در آن زمان که به آغوش مصطفی بودی
به احترام تو باید فرشته گل می ریخت
میان شام چه شد زیر سنگ ها بودی
شکست حرمت بال و پرت زبانم لال
چه آمده به سر معجرت زبانم لال