ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه
با چهره خماری زیباتر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دل ها صحراتر از همیشه
سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را
امّا محل ندادند، امّا تر از همیشه
سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت
این بار پر گرفتی بالاتر از همیشه
پیشانی ات ترک خورد آیینه موج برداشت
تو قطره قطره گشتی دریاتر از همیشه
انگار حیدری تو مظلوم تر ز دیروز
انگار زینب است او زهراتر از همیشه
معراجِ جمع اضداد، این جاست این که افتاد
مجنون تر از همه وقت لیلاتر از همیشه