ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق از سرای این دل من پا نمی شود
مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق از سرای این دل من پا نمی شود
مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم دوباره خبر می دهد ظهور تو را
بدون فاصله حس می کنم حضور تو را
به من مگو که نرفته چگونه باز آید
مسیر جاده خبر می دهد عبور تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باران گرفت و سقف مدائن نشست کرد
دندانههاى کنگره قصد شکست کرد
نورى به صحن معبد زردشتیان رسید
کآتشکده ز نابى آن نور مست کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم، خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه
با چهره خماری زیباتر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دل ها صحراتر از همیشه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو از عشیره نوری ز ایل مهتابی
که هر کجا بروی خاضعانه می تابی
لجام وحشی امواج رام دست تواند
تو از طوایف پیغمبران گردابی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرید و زائرت از هر نژاد است
خودش روز است و با شب در تضاد است
مگر شمس جمال تو که این دل
به این خورشیدها بی اعتماد است