ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی
محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی
میان بهترین هایی چه تفضیلی از این برتر
که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی
به مشهد که به جای خود دلم در کاظمینت هم
بگوید یا رضا از بس همانند رضا هستی
قسم خوردن به نامت می دهد حاجت به قدری که
به محشر هم گمانم ذکر سربند رضا هستی
خدا می خواست تا معنای بخشیدن عیان گردد
جواد آمد که این معنا برای ما روان گردد
رضا که صاحب فرزند میشد آخرش ، اما ؛
خدا می خواست تا این فیض ، سهم خیزران گردد
پسر گشتن از این سو و امام شیعه از آن سو
جواد آمد که این گردد جواد آمد که آن گردد
حکایت ها فراوان است از هر لحظه ی این طفل
چنان که صد گلستان ضرب در صد بوستان گردد
علی هر چند فرزند محمد بود ، این دفعه
محمد از علی آمد که فخر شیعیان گردد
دراین وادی اگر سودی ست با درویش خرسند است
تجارت جز درِ این خانه سودش هم زیان گردد
پدر با داغ فرزندش ، پدر با داغ دلبندش
ولی اینجا پسر با داغ بابا امتحان گردد
شب میلاد فرزندش همین که تشنه لب باشد
گمانم "خیزران" هم اشک ریز خیزران گردد