ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قیاسی ساده می بندم امامی با پیمبر را
غم موسی بن عمران و غم موسی بن جعفر را
دوتا موسی که هر دو رهبری کردند در عالم
یکی قوم مسلمان را و آن یک قوم کافر را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده اند سه تایی سرِ قرار نجف
پیمبر و اسد الله و کردگار نجف
کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی
خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امامی که از انوارش قیامت می شود معنا
اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود معنا
صبوری جلوه می گیرد اگر یک گوشه بنشیند
اگر برخیزد از جایش شجاعت می شود معنا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خانمی که تا خود خورشید ، قامت داشته
در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته
مادر باب الحوائج بوده و با این حساب
دامن او را گرفته هر که حاجت داشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگو شکارچیان تیر را به یال زدند
که در شکستن سلطان میان خال زدند
در آسمان ظهورت پرنده های خیال
برای مقصد دستت چه قدر بال زدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هر چه که بودم مرا خرید
مانند " جون "قبل محرم شدم غلام
مانند "عون " بعد محرم مرا خرید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر که می خواهد که در سرها سری پیدا کند
پیش تو باید مدال نوکری پیدا کند
یک حسن بس بود در این خانواده که خدا
خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از این مولود فرّخ پی هزار و چارصد سال است
زمین دور خودش می گردد و بدجور خوشحال است
فقط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست
که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رنگ عالم شد سیاه
در جهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه
تکیه تکیه یا حسین
در غمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با چه توجیهی مداد از هم نریخت ؟
هر قَدَر توضیح داد از هم نریخت
با وجودی که گذشت از جسم تو
از چه خاک و ابر و باد از هم نریخت ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه باشی ، روز و شب در آسمان باشی اگر
لحظه لحظه ، روشنی بخش جهان باشی اگر
روضه ات یکجور دیگر می شود ، در حجره ات
خود ولیِّ عهد سلطان زمان باشی اگر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ابروانش مثل دو بال پرستو در هم است
این که می آید چرا این قدر ابرو در هم است
گونه های آبدار و زلف در دست نسیم
شاخه های بیدمشک و آلبالو در هم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دم نمی فهمد دمی هم بازدم را هیچ وقت
مردم بی غم نمی فهمند غم را هیچ وقت
چشم وا کردیم محو گنبدت بودیم باز
ما نفهمیدیم این نوع از کرم را هیچ وقت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این نسخه را بر بال یک پروانه بنویسید
دارو ؟ ... نه در این برگه دارو خانه بنویسید
مشهد - حرم یک عمر پشت پنجره فولاد
جای مُسکّن هم برایم دانه بنویسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز تولدت به غلط روز دختر است
در اصل روز آمدنت روز خواهر است
شادند از حضور تو اهل جهان ولی
خوشحالی امام رضا جور دیگر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در محضرت اصول صداقت به هم نخورد
جمله که هیچ واو روایت به هم نخورد
ای در خدا فنا شده ، بر دیدن شما
هفتاد سال پلک عبادت به هم نخورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از همان روزی که زلف یار را کج ساختند
ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند
زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام
علتی دارد که این آثار را کج ساختند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی
محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی
میان بهترین هایی چه تفضیلی از این برتر
که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوه ی دختری و عشق پیمبر بودن
دختر دومیِ حضرت حیدر بودن
صدق الله العلی نام پدر بود و چنین
آیه ی چارمی سوره ی کوثر بودن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش
ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش
می چکد نهج البلاغه از لب پایینی اش
می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جنگ با زهر چون که تن به تن است
اثرش مستقیم بر بدن است
زهر در واقع اولین اثرش
روی هر فرد ، خشکی دهن است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چو شهر علم نبی گشت در علی بشود
بدا به حال هر آن کس که بر علی بشود
غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین
پیمبر آمده از هر نظر علی بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هی دست می رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می رسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می رسند پسرها یکی یکی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید چهل شبانه بر انگور سر شود
تا «می» به هر پیاله بریزد، سحر شود
امشب اگر که بگذرد انگور در بغل،
فردا، شراب، ساعت نُه، بارور شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر حنجرت سرنیزه تا بالا و پایین می رود
انگار امواج صدا بالا و پایین می رود
ماهی سرخ کوچکی با رقص تیر حرمله
در تُنگ دست ربنا بالا و پایین می رود