ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قیاسی ساده می بندم امامی با پیمبر را
غم موسی بن عمران و غم موسی بن جعفر را
دوتا موسی که هر دو رهبری کردند در عالم
یکی قوم مسلمان را و آن یک قوم کافر را
یکی خود جلوه ای از جلوه های نور حیدر بود
یکی بیهوش شد در طور وقتی دید حیدر را
یکی کشت و فراری گشت حقی چون که ناحق شد
یکی با کاظم الغیظی به زیر انداخته سر را
دو تا موسی دو تا هارون زمان اما به نامردی
رشیدش کرد و دشمن کرد هارون برادر را
دوتا موسی یکی سرگرم فرزندان خود بود و
نمی دید این یکی در حبس تا نُه سال دختر را
یکی مادر در آب نیل رفت و داد بر آبش
یکی در آتش در داد محسن را و مادر را
عصای حضرت موسی کجا و آن امامی که
عصای پیری اَش می کرد دیوار برابر را
کجا در حبس موسی را چنین شلاق آوردند
به جرم این که شب ها خوانده بود آیات کوثر را