ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر حنجرت سرنیزه تا بالا و پایین می رود
انگار امواج صدا بالا و پایین می رود
ماهی سرخ کوچکی با رقص تیر حرمله
در تُنگ دست ربنا بالا و پایین می رود
می بینمش بی صاحبش لبریز تیر و تیغ ها
سمت حرم اسبی رها بالا و پایین می رود
از دور می بینم فقط در هاله ی گرد و غبار
شمشیر ها و دست ها بالا و پایین می رود
یا بر فراز نیزه ها یا بر فرود طشت زر
آنک سر خون خدا بالا و پایین می رود