ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید چهل شبانه بر انگور سر شود
تا «می» به هر پیاله بریزد، سحر شود
امشب اگر که بگذرد انگور در بغل،
فردا، شراب، ساعت نُه، بارور شود
از این خروش و همهمه من حدس می زنم
نوزاد این قدح که بیفتد، پسر شود
آنگاه شب به شب که بپیچد به خویشتن
اندوهناک، راهی کوه و کمر شود
«یا ایها المزمل» و ... پیمانه بشکند
مرد از شراب تازه تری سر به سر شود
«یا ایها المدثر» و ... در این مسیر، هان
آن کس که بی خبر بشود با خبر شود
این راه را چو دایره بسته ای، بزرگ
هر سو که بیشتر بروی، بیشتر شود
آنگاه راه ها به لبی که بنوشدت
اندازه دو قاب کمان مختصر شود
باید چهل پرنده به تایید آسمان
باید چهل شبانه بر انگور سر شود