ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شور میان مثنوی و مستزادها
مضمون ناب دفتر شعر فواد ها
در مکتب تو شاعر أمی قبول نیست ؟؟
دل بسته اند بر قلمت بی سواد ها
من سال ها خراب توام حضرت شراب
آورده اند عطر تو را ابر و بادها
مولود سبزه ی نمکین سپید روی
شرک خفی ست در نظرم انتقادها
باید ز خال هاشمی تو مدد گرفت
چون روز روشن است برایم عنادها
هر شب گدای در به در "خسروی نو" ام
باب الجوادتان شده باب المرادها
محو تو و اسیر سه ابن الرضا شدم
دل داده ام به دست رضایی نژادها
از برکت دعای تو من رزق می برم
بَه بَه به سفره ی تو و این ازدیادها
بیش از نیاز می دهی و ذوق میکنم
خیلی کم است پیش تو خیلی زیادها
از برکت تو نام مرکب گرفته ایم
قربان مقدم تو محمد جوادها