ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه می فهمم من از درد و مصیبت های در زندان
که می خواهم بخوانم روضه ی آقای در زندان
فقط این را بگویم فکر و ذکر دخترش این است
چه آید نیمه شب ها بر سر بابای در زندان
از آنجایی که یعقوبی ندارد تا کند مویه
بیا و گریه کن بر یوسف تنهای در زندان
دعایت می کنم هرگز نبینی رنگ زندان را
که امیدی نخواهی داشت بر فردای در زندان
غیاث المستغیثین اش یقینا انقلابی کرد
چه برکت ها ندارد ندبه و نجوای در زندان
برای علت خلق دو عالم حصر بی معناست
اگر چه خسته است از غصه و غم های در زندان
همیشه چشم زندانی به راه یک ملاقاتی ست
موالی بی خبر هستند از مولای در زندان
تو هم باشی کلافه می شوی از بد دهانی ها
یقین دارم که پیرت می کند غوغای در زندان
می آید آخر سر دیدن اولاد خود مادر
بیا بشنو صدای حضرت زهرای در زندان
زمین خوردن به صورت را ببینی تازه می فهمی
دلیل ناله ی جانسوز وا أمای در زندان
نشد آبی بنوشد در نتیجه با لب تشنه
شنیدی روضه ی مکشوف عاشورای در زندان !؟؟