ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و با روی تو سحر کردم
کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست
تو نور نافله های شب حسینی ، پس
بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست
تمام خلق برایت اگر عقیقه شوند
به تار موی تو سوگند باز قابل نیست
به اعتقاد من از روح پاک محروم است
به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست
رسیدی و به نگاهی دل از همه بردی
تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی
دو چشم مست تو دُکّان کیمیاگری است
به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است
فرشته های موکّل تو را طواف کنند
که دستمزد طوافت حسین باوری است
زهیرها همه پایین پای تو جمعند
که کار خاک قدومت زهیر پروری است
برای ساحت ابروی تو سر آوردم
سرم فدا نشود حاصل سبک سری است
شده است نام تو ذکر همه رجز خوانها
طنین نام علی مایه ی دلاوری است
رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند
یلان ز چرخش تیغ تو زهره می ریزند
سبو و ساغر و مستی و جام و مینا ... تو
پیمبر و حسنین و علی و زهرا ... تو
غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین
تمام عالمیان بنده اند و آقا ... تو
به خاک پای تو افتاده ، بید مجنونم
و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو
تو مجتبای حسینی و راه بندانِ
همیشگی سر کوچه و گذر با .. تو
تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای ، پس حال
بگو بهانه ی خلقت نبی شود یا تو !!؟؟
تو مس ذات خدایی تو مست توحیدی
میان کرببلا چون علی درخشیدی
به پهنه ی گیتی پهن ؛ خوان تو باشد
زمین زمین تو و آسمان تو باشد
حسین را تو حدیث الست می خوانی
حدیث ها چه خوش است از زبان تو باشد
عقیده دارم از اول ، صدای مرد ظهور
به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد
به زیر قبه ، سحر ، غالبا دل مردم
کنار شش گوشه میهمان تو باشد
عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار
عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد
تمام کرببلا از تن تو سهمی برد
تمام کرببلا پس از آن تو باشد
عبای خود به زمین پهن کرده بابایت
که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد
کنار پیکر تو تا نداده بابا جان
بلند شو پدرت را به خیمه برگردان