ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید که از زمین و زمان دلبری کنی
نامت نهاده اند علی ، سروری کنی
پروانه ی دلم به تمنای شعله ات
بالش گشوده است که خاکستری کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید که از زمین و زمان دلبری کنی
نامت نهاده اند علی ، سروری کنی
پروانه ی دلم به تمنای شعله ات
بالش گشوده است که خاکستری کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و با روی تو سحر کردم
کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب : قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّةً أخری
یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می ایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا
ای جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم ، ولی افتاده ام از پا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر مقدمت تغزل شیوا ترانه ریخت
شوریده وار صد غزل عاشقانه ریخت
دست نسیم بر سر راه عبورتان
بارانی از شکوفه ی سیب و جوانه ریخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت میکشد ، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمی دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از عربده ام پر شده میخانه ام امشب
بد مستم و بر گردن پیمانه ام امشب
سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل می رود به دل شدگان اقتدا کند
شاید کسی بیاید و او را سوا کند
از آیه های حمد مدد می شود گرفت
باید وسیله ای گره ی بسته وا کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزی که بال میزدم اما پری نبود
روزی که حلقه میزدم اما دری نبود
روزی که باده عربده میزد حریف کو
حل میشدم درون مِی و ساغری نبود