ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای منتظرْ اجابت من بر دعای تو
دل برده از تمامی عالم صدای تو
من خالق تو هستم و تو عبد پاک من
تو کشته ی من هستی و من خون بهای تو
از لحظه ای که دست ز هستی کشیده ای
ماه گشته ای و در بغل ماست جای تو
هر جا جای توست تجلّای حُسن ماست
هر دل که جای ماست بُوَد کربلای تو
گودال قتلگاهِ تو بزم وصال ماست
لبخند ماست در دهن زخم های تو
تو تشنه ی وصال من هستی، فرات چیست؟
دریاست تشنه کام لب جان فزای تو
از چشمه های زخم تو جاری ست خون ما
در دست ماست تا صف محشر لوای تو
تو فخر می کنی که مرا بنده ای حسین
من دارم افتخار که هستم خدای تو
تو در میان خون مناجات کن حسین
تا بشنوم دوباره صدای دعای تو
باشد به یک زیارت تو صد هزار حج
ای صد هزار مروه صفا در صفای تو
تو هست خویش در ره من دادی ای حسین
من نیز هست خویش بریزم به پای تو
بانگ انا الغریب تو اتمام حجت است
تو نیستی غریب منم آشنای تو
تو بر فراز نیزه ببر نام من به لب
من بر سریر عرش بخوانم ثنای تو
سوز تو را به سینه ی "میثم" نهاده ایم
گرم است با شراره ی شعرش عزای تو