ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه آب بود نه آتش نه خاک بود نه باد
معلم ازلی یا حسین یادم داد
اگر که خاک در آستان او نشوم
تنم غبار هوا و سرم رود بر باد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه آب بود نه آتش نه خاک بود نه باد
معلم ازلی یا حسین یادم داد
اگر که خاک در آستان او نشوم
تنم غبار هوا و سرم رود بر باد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر روزِ ما به یاد عزایت محرم است
هر لحظه یک هزاره غم و اشک و ماتم است
هر شب طواف دور مزار تو حج ماست
هر سال چشم ما به عزای تو زمزم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به جز از باغ حسنت گل نچیدم گل نمی چینم
رخت را بس که می بینم گمان کردم نمی بینم
سزد در هر نفس گردم هزاران بار قربانت
به امیدی که یک بار از کرم آیی به بالینم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حیف از تو که گل باشی و من خار تو باشم
بگذار که از دور گرفتار تو باشم
من مایه ندارم که خریدار تو گردم
باشد که گدای سر بازار تو باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از نفس صبح عید ، می شنوم بوی تو
در گل لبخند گل ، می نگرم روی تو
پای به هر جا نهی روی به هر سو کنی
دیده کنم خاک پا روی نهم سوی تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در هر دمم هزاران فریاد انتظار است
یک لحظه بی تو بودن ، یک عمر احتضاراست
وقتی تو را ندارم ، بهتر که جان سپارم
این زندگی تباهی ، این عمر انتحار است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امید دل ! دل سوزان برایت آوردم
خبر ز تلخی هجران برایت آوردم
برآر سر ز لحد ای گل خزان شده ام
که یک بهار ، گلستان برایت آوردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است
اشک ما گوهر رخشان یم عرفان است
به همان آیه که خواندی به سر نیزه قسم
خون پاک تو ، حیات دگر قرآن است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دیده ای که دیده ی گریان نمی شود
هر سینه ای که سینه ی سوزان نمی شود
هر گریه ای که گریه ی چشم انتظار نیست
هر ناله ای که ناله ی هجران نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عرش زیر علم توست اباعبدالله
فرش خاک قدم توست اباعبدالله
نه فقط دشت جگر سوخته ی کرب و بلا
همه عالم حرم توست ابا عبدالله
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو از سر تا قدم حُسن خدایی ، دوستت دارم
تو تنها آرزوی مصطفایی ، دوستت دارم
تو با سوز درون خود ، چراغ قبر زهرایی
تو از قلب علی مشکل گشایی ، دوستت دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
کرم و لطف تو چون سایه به دنبالم بود
من به دنبال دل خویش دویدم افسوس
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل بسته ام مرا ز سر خویش وا مکن
از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب شب تبسم و اشک پیمبر است
بی شبهه از هزار شب قدر بهتر است
جان محمّد است در آغوش مرتضی
یا روی دست فاطمه قرآن دیگر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کعبه امشب ماه در دامان تو است
آسمان مبهوت و سرگردان تو است
جان پاک رحمةُ للعالمین
صاحب البیت خدا مهمان تو است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دهم ماه رجب ، عید جواد ، ابن رضاست
عطر ریحانه ز ریحانه در امواج فضاست
بـه رضا دسته گلی کرده خداونـد عطا
که گلستان وجود از نفسش روح فزاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب شب عید است همه گل بفشانید
خود را به در بیت ولایت برسانید
از دست رضا عیدی خود را بستانید
این بیت بخوانید بخوانید بخوانید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکل به سرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گلشن توحید ، آباد امام باقر است
مرغ دل در هر نفس یاد امام باقر است
در تجلّی نور ارشاد امام باقر است
شادی اجداد و اولاد امام باقر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مه رجب ، مه تسبیح ، ماه صدق و صفاست
مه نماز ، مه روزه ، ماه ذکر و دعاست
مه عبادت پروردگار حیّ ودود
مه محمد و ماه علی ، مه زهراست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شنیدی حمله بر تنها گلِ بستان حیدر شد ؟
ندیدی غنچه ی نشکفته اش یک لحظه پرپر شد ؟
شنیدی خانه ی شیر خدا شد طعمه ی آتش ؟
ندیدی شعله اش با صورت زهرا برابر شد ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بگذاشت سر به خاک مگر همسر علی ؟
یا آسمان خراب شده بر سر علی ؟
تنها نه نیمه های دل شب ، تمام عمر
باشد مزار گمشده ات در بَرِ علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من
تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من
من به احزاب و احد یک دم نلرزیدم ولی
تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رفتی مرا به وادی غم وا گذاشتی
تنهای من ! مرا ز چه تنها گذاشتی ؟
یادش به خیر باد که نه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانه ی من پا گذاشتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من امشب گلاب تربت یارم شده
خواب هم گریان برای چشم بیدارم شده
زندگی جان کندنم گشته ، طبیبم احتضار
دارویم غـم گشته ، تنهایی پرستارم شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیینه ی رسول خدا روی فاطمه
جان وجود ، بسته به یک موی فاطمه
با آن که نیست از حرم مخفی اش نشان
شهر مدینه گم شده در کوی فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه هر شب و هر روز گریه شد کارم
خدا گواست علی بر تو اشک می بارم
هزار بار اگر بشکنند دست مـرا
دمی ز یاری تو دست بر نمی دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است
صبح هـم در نظرم شام غریبان علی است
گرچه بــا چاه کند درد دل خود ابراز
چاه هم بی خبر از غصه ی پنهان علی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد نشانه از حرم بی نشانه ات
تشییع مخفیانه و دفن شبانه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته