ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه هر شب و هر روز گریه شد کارم
خدا گواست علی بر تو اشک می بارم
هزار بار اگر بشکنند دست مـرا
دمی ز یاری تو دست بر نمی دارم
حدیث سینه و مسمار اگر چه مخفی ماند
هـزار زخم نگفته به سینه ام دارم
به ناله های شب و اشک غربتم سوگند
من آن نیَم که علی را غریب بگذارم
علی به چاه برَد درد خویش و من هر شب
کنم نگاه به ماه و سرشک می بارم
مرا بــه جای حمایت ، جواب رد دادند
خدا گواست ز اهل مدینه بیزارم
حقیقتی است که چون می روم به نزد پدر
بــوَد نشانه ی غصب فدک به رخسارم
مـرا نـه داغ پـسر ، غصه هـای مولا کشت
اگر چــه بر در خانه زدنـد بسیارم
میان آن همه دشمن کسی نشد «میثم»
بـه غیر محسن شش ماهه ام دگر یارم