ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دهم ماه رجب ، عید جواد ، ابن رضاست
عطر ریحانه ز ریحانه در امواج فضاست
بـه رضا دسته گلی کرده خداونـد عطا
که گلستان وجود از نفسش روح فزاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دهم ماه رجب ، عید جواد ، ابن رضاست
عطر ریحانه ز ریحانه در امواج فضاست
بـه رضا دسته گلی کرده خداونـد عطا
که گلستان وجود از نفسش روح فزاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب شب عید است همه گل بفشانید
خود را به در بیت ولایت برسانید
از دست رضا عیدی خود را بستانید
این بیت بخوانید بخوانید بخوانید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکل به سرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شنیدی حمله بر تنها گلِ بستان حیدر شد ؟
ندیدی غنچه ی نشکفته اش یک لحظه پرپر شد ؟
شنیدی خانه ی شیر خدا شد طعمه ی آتش ؟
ندیدی شعله اش با صورت زهرا برابر شد ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بگذاشت سر به خاک مگر همسر علی ؟
یا آسمان خراب شده بر سر علی ؟
تنها نه نیمه های دل شب ، تمام عمر
باشد مزار گمشده ات در بَرِ علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من
تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من
من به احزاب و احد یک دم نلرزیدم ولی
تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رفتی مرا به وادی غم وا گذاشتی
تنهای من ! مرا ز چه تنها گذاشتی ؟
یادش به خیر باد که نه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانه ی من پا گذاشتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من امشب گلاب تربت یارم شده
خواب هم گریان برای چشم بیدارم شده
زندگی جان کندنم گشته ، طبیبم احتضار
دارویم غـم گشته ، تنهایی پرستارم شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیینه ی رسول خدا روی فاطمه
جان وجود ، بسته به یک موی فاطمه
با آن که نیست از حرم مخفی اش نشان
شهر مدینه گم شده در کوی فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه هر شب و هر روز گریه شد کارم
خدا گواست علی بر تو اشک می بارم
هزار بار اگر بشکنند دست مـرا
دمی ز یاری تو دست بر نمی دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است
صبح هـم در نظرم شام غریبان علی است
گرچه بــا چاه کند درد دل خود ابراز
چاه هم بی خبر از غصه ی پنهان علی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد نشانه از حرم بی نشانه ات
تشییع مخفیانه و دفن شبانه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هنوز می رسد از پشت در صدات به گوشم
هنوز چوبه ی تابوت توست بر سر دوشم
من آن امام غریبم که در میانه ی حجره
نگاه کردم و گردید آب ، شمع خموشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
هم غلاف تیغ ، هم مسمار در ، هم در خجل
با غروب آفتاب طلعت نورانیت
گشته ام سر تا قدم از روی پیغمبر خجل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای همه شب به گوش تو ، گریه ی بی صدای من
مانده به سینه با نفس ، ذکر خدا خدای من
اشک تو ریزد از بصر ، بغض تو مانده در گلو
کشته مرا سکوت تو ، گریه کن از برای من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی !
گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ز نبی ربوده دل ، روی خدا نمای تو
وی ز علی گره گشا ، دست گره گشای تو
پیش روی نبی نبی ، عازم دست بوسی اَت
پشت سر علی علی ، ملتمس دعای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند
به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه زود گشت فراموش حکم داورشان
چه زود عهد شکستند با پیمبرشان
چه زود اجر رسالت به مصطفی دادند
چه زود رفت کلام خدا ز خاطرشان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد
بعد از پدر به او ستم بی حساب شد
در بین دوستان خود از بس غریب گشت
از اشک غربتش ، دل دشمن کباب شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حلقه ی انگشتر دین را نگین افتاده بود
آیه ی تطهیر بر روی زمین افتاده بود
از درِ بیت الولا می رفت آتش بر فلک
پشت آن در هستی هست آفرین افتاده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بت پرستان کعبه ی توحید را آذر زدند
روز روشن با لگد بیت خدا را در زدند
در مدینه هر چه گردیدند ، گل پیدا نشد
جای گل با شاخه ی هیزم به زهرا سر زدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا حقیقت نـور است و مظهرش زهراست
نبی عصـــاره ی قــرآن و کــوثـرش زهراست
چه غم که قلّه ی امکان شود به طـوفان غرق
علـی سفینه ی نوح است و لنگرش زهراست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
و گر جان و سرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید
شراب کوثرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبّت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیده ی مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای بضعه ی پیغمبر یا فاطمة الزهرا
ای دخت پدر پرور یا فاطمة الزهرا
هم قدری و هم کوثر یا فاطمة الزهرا
حورای خدا منظر یا فاطمة الزهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو کیستی ؟ تمـام بهشـت پیمبـری
نه ! از بهشت هم به مشامش نکوتری
گفتم تو مادر حسنینی ولی درست
دیـدم همـه پیامبـران را تو مادری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا حقیقت نـور است و مظهرش زهراست
نبی عصـــاره ی قــرآن و کــوثـرش زهراست
چه غم که قلّه ی امکان شود به طـوفان غرق
علـی سفینه ی نوح است و لنگرش زهراست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بخوان دعای فرج را که یار می آید
نسیم رحمت پروردگار می آید
بخوان دعای فرج را که ماه منتظران
چو مهر از افق انتظار می آید