ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد نشانه از حرم بی نشانه ات
تشییع مخفیانه و دفن شبانه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات
نه در اُحد ، نه در دل صحرا ، نه در بقیع
حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات
از خیمه هـای سوختـه ی کربـلا گذشت
آن آتشی که سبز شد از آشیانه ات
در پیش چشم فاتح بدر و احد زدند
گه بـا غلاف تیغ و گهی تازیانه ات
حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه
ای کوه غصه های علی روی شانه ات
صد بار جان فشاندی و در یاری علی
دیدند بـاز جانب مسجـد ، روانه ات
ای حامی علی که گمان داشت شوهرت
با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات
وقتی که دست خصم به رویت بلند شد
افتــاد لرزه بـر بدن نازدانه ات
میثم سراغ قبر تو را میگرفت و دید
در قلب او بود حرم بی نشانه ات