خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر فاطمی» ثبت شده است

015

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زندگی ارزش ندارد بی ولای فاطمه

قلبم آرامش ندارد بی ولای فاطمه

در سماوات و زمین گر نور می بینی از اوست

مهر و مه تابش ندارد بی ولای فاطمه

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تا آسمانی هست پرواز است بالی هست

در دل امیدی هست تا راه وصالی هست

شکر خداوندی که با تو آشنایم کرد

در سجده می افتم که نورت این حوالی هست

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دست دستاس تو نان داد همه دنیا را 

کرمش برد پی شغل گدایی ما را   

قرص خورشید همان نان سر سفره ت بود 

رفت تا پر کند از گندم تو بالا را   

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست

گریه در روضه ی او مسلک عرفانی ماست

ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم

غربتش علت این گریه ی طولانی ماست

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند 

سند تیر به اصغر زدن امضا کردند ! 

بعد پیغمبر اسلام چه ها کرد امت 

که دو تا قامت محبوبه ی یکتا کردند ! 

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش

ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش

کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید

بود چشمش به در تا کی اجل آید به دیدارش

مسافر کربلا

028

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نه چون پروانه ام کز سوز غم بال و پرم سوزد

من آن شمعم که از شب تا سحر پا تا سرم سوزد

همان بهتر نگردد هیچ کس نزدیک این بستر

که دانم هر کسى آید کنار بسترم ، سوزد

مسافر کربلا

027

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


یافتم میقات من پشت دَر است 

حفظ «رب البیت» از حج برتر است 

رَمی شیطان کردم از امر جلیل 

تا بگیرم کعبه از اصحاب فیل 

مسافر کربلا

026

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


علی که آینه ‌ی روشن خدای تو بود 

همیشه آینه ‌اش روی حق نمای تو بود 

حدیث قدسی «لولاک» معتبر سندی است 

که هر چه کرد خدا خلق ، از برای تو بود 

مسافر کربلا

025

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چه می‌ شد ؟ گر مرا با غربت خود آشنا می ‌کرد

چه می‌شد سفره ‌اش گر ، گل برای غنچه وا می ‌کرد

چرا می ‌کرد دور از چار طفلش بستر خود را

گل از چه خویش را از غنچه ‌های خود جدا می ‌کرد

مسافر کربلا

024

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بُرد در شب تا نبیند بی‌ نقاب

ماه نورانی تر از خود ، آفتاب

بُرد در شب پیکری همرنگ شب

بعد از آن شب ، نام شب شد ننگ شب

مسافر کربلا

023

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نیمه شب تابوت را برداشتند

بار غم بر شانه‌ ها بگذاشتند

هفت تن ، دنبال یک پیکر ، روان

وز پی‌ آن هفت تن ، هفت آسمان

مسافر کربلا

022

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چه غم گر هر کسی از من به جز غم رو بگرداند

مبادا از سرم رو کاسه ‌ی زانو بگرداند

رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم

به بستر ، او مرا زین سوی ، بر آن سو بگرداند

مسافر کربلا

021

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای شمع سینه سوخته ‌ی انجمن علی

تقدیر توست سوختن و ساختن ، علی

ای رهبری که منزوی ‌ات کرده جهل خلق

ای آشنای درد ، غریب وطن علی‌

مسافر کربلا

020

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


یک گل نصیبم از دو لب غنچه فام کن 

یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن 

ای آفتاب خانه ی حیدر مکن غروب 

این سایه را تو بر سر من مستدام کن 

مسافر کربلا

019

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گل ، بر من و جوانی من گریه می‌ کند

بلبل به خسته جانی من گریه می‌ کند

از بس که هست غم به دلم ، جای آه نیست

مهمان به میزبانی من گریه می‌ کند

مسافر کربلا

018

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تا علی ماهش به سوی قبر بُرد

ماه ، رخ از شرم ، پشت ابر بُرد 

آرزوها را علی در خاک کرد

خاک هم گویی گریبان چاک کرد 

مسافر کربلا

017

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نورها ، از پرتو روبند توست 

آفتاب خانه ام ، لبخند توست

دید شرح حال او ناگفتنی ست

ای زبانم لال ، زهرا رفتنی ست

مسافر کربلا

016

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


یار من رفت و به من شکوه ز اغیار نکرد

با من سوخته دل درد دل ابراز نکرد

تا نفس داشت مرا از دل و جان یاری کرد

گر چه کس یاری او جز من بی یار نکرد

مسافر کربلا

015

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بی تو کبوتر دلم به سینه پر نمی زند

کسی به خانه ی علی حلقه به در نمی زند

فاطمه جان حسین تو بی تو غذا نمی خورد

حسن ز دوری رخت خنده دگر نمی زند

مسافر کربلا

014

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چنان ز نای دل فاطمه فغان برخاست

که جای جای مدینه به الامان برخاست

شکست شهپر جبریل از شکستن پهلو

که دود آه ملائک در آسمان برخاست

مسافر کربلا

013

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به گنج سینه ی من درد بی دوا دادند 

به اهل بیت رسول خدا بلا دادند 

مدینه مزد رسالت به نقد پردازد 

اگر چه اجرت ما را سوا سوا دادند 

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تو شعر ناب کتاب زمانه ای مادر

 تو بهترین سخن جاودانه ای مادر

 یگانگی ست از خدا و می گویم

 پس از خدای یگانه ، یگانه ای مادر

مسافر کربلا

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


  بوسه گاه قدسیان را خصم کافر سوخته

بیت ناموس الهی  ز آتش در سوخته

آتشی افروخته از بغض و کین ، نمرودیان

کز شرارش قلب پر داغ پیغمبر سوخته

مسافر کربلا

010

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از غم فرقت زهرا دل حیدر سوزد

یا که در نه فلک از خیل ملک ، پر سوزد

اهرمن آتش کین زد به در خانه ی وحی

که هنوز عالمی از آتش آن در ، سوزد

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


یاد آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیم

هم چو طفلان دگر ، در خانه مادر داشتیم

جدِ ما ، پیغمبر از ما چهره پنهان کرد و باز

یادگاری هم چو زهرا از پیمبر داشتیم

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


رفتی و غمت سوخت دل پر محنم را

مرگ تو خزان کرد بهار چمنم را

ای شمع فروزان دل و انجمن من

خاموشی تو کرد خموش انجمنم را

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


جز غم کسی به خانه ی من سر نمی زند

این جا که مرغ شوق دگر پر نمی زند

در شهر خود غریبم و با درد آشنا

در خانه ی غریب کسی سر نمی زند

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 دخت رسول و این همه خونین جگر چرا ؟! 

فلک نجات و غرقه به موج خطر چرا ؟! 

نه سال خانه داری و صد سال رنج و غم 

یک مادر جوان و خمیده کمر چرا ؟!

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما