ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا علی ماهش به سوی قبر بُرد
ماه ، رخ از شرم ، پشت ابر بُرد
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا : ای خاک ، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او ، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد ، همچو دست مصطفی
گـوهرش را از صدف ، دریا گرفت
احمد از داماد خود ، زهرا گرفت
گفـتش ای تاج سر خیل رُسل
وی بَر تو خُرد ، یکسر جزء و کل
از من این آزرده جـانت را بگیر
بازگرداندم ، امانت را بگیر
بار دیگر ، هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کـوثر بگیر
می کِشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی ، می دهد نیلوفرت