ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از غم فرقت زهرا دل حیدر سوزد
یا که در نه فلک از خیل ملک ، پر سوزد
اهرمن آتش کین زد به در خانه ی وحی
که هنوز عالمی از آتش آن در ، سوزد
از ستم سوخت در خانه ی زهرای بتول
که از آن شعله ی کین ، قلب پیمبر سوزد
از فشار در و دیوار شکست آینه ای
که دل اهل ولا تا صف محشر ، سوزد
خواست تا باغ فدک را بستاند ز عدو
چه بگویم که چه شد خامه و دفتر سوزد
کرد پنهان ز علی پیرهن خونین را
که از آن واقعه جان و دل حیدر سوزد
شرح خونابه ی پهلو نتوان کرد بیان
دل از آن قصه ی پر غصه ، مکرر سوزد
رفت از دست علی فاطمه کز سوز غمش
روز و شب جان و دل حیدر صفدر سوزد
غسل داد و کفنش کرد علی ، در دل شب
که هنوز از محنش کاه چو اختر ، سوزد
از دل سوخته آهی کشد "آهی" زیرا
عالمی از غم صدیقه ی اطهر سوزد