ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من امشب گلاب تربت یارم شده
خواب هم گریان برای چشم بیدارم شده
زندگی جان کندنم گشته ، طبیبم احتضار
دارویم غـم گشته ، تنهایی پرستارم شده
دردهای مخفی ات در سینـه ام پیچیده اند
خون پهلویت روان از چشم خون بارم شده
سخـت گردیده عبورم از در این آستان
عکس طفل بی گناهت نقش دیوارم شده
خانه ی تاریک مـا بی تو عزاخانه شده
بیشتر صـاحب عـزا طفـل عـزادارم شده
لاله ام گردید پرپر ، غنچه ام از دست رفت
دیـدن روی مغیـره در جگر خارم شده
خنده ی قنفذ دلم را بیشتر آتش زده
طعـن ثانـی مرهم زخم دل زارم شده !
آن ستمکاری که با من کرد بیعت در غدیر
داده تشکیـل سقیفـه ، قاتل یارم شده
بعد تو مانند شمعی در میان انجمن
آب گشتن ، سوختن ، ساکت شدن ، کارم شده
گر چه در ایام غربت کس دلش بر من نسوخت
سوز «میثم» تا سحر وقف شب تارم شده