ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است
صبح هـم در نظرم شام غریبان علی است
گرچه بــا چاه کند درد دل خود ابراز
چاه هم بی خبر از غصه ی پنهان علی است
سند غربت مـولاست رخ نیلیِ من
سند غربت من ، سینه ی سوزان علی است
بارها دشمن اگر آید و دستم شکند
دست بشکسته ی من باز به دامان علی است
کافران در حرم وحی نیارید هجوم
به خدا قصد شما حمله به قرآن علی است
اهل یثرب ز چه از گریه ی من خسته شدید ؟
دو سه روز دگری فاطمه مهمان علی است
درِ آتـش زده و ناله ی مظلومــی مــن
سند مستنـد سوختن جان علی است
رفتم اما جگرم بهر علی می سوزد
به خدا خانه ی بی فاطمه زندان علی است
دارم امید کـه در حشر پریشان نشـود
حال آن سوخته جانی که پریشان علی است
داده تـاریخ بـه هـر عصـر ، گـواهی «میثـم»
کـز ازل صبـر و رضا پایه ی ایمان علی است