ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و جدا شدن ازکوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند صفای دل تویی و دل ز هر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و جدا شدن ازکوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند صفای دل تویی و دل ز هر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به قلاده نفس گشتم اسیر شدم زار و شرمنده و سر به زیر تهی دستم و بی نوا و فقیر مرا کس نخواند ذلیل و حقیر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):
ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش
آوای قــرآنش ز قــرآن میبَـرد دل
بگذشته از جان و زجانان میبـرد دل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسیجیان همه در راه حق قیام کنید
به جسم بیسر مولای خود سلام کنید
همه به جانب گودال قتلگاه روید
به آیههای به خون شسته احترام کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سید و سـالار تمام شهدایی حسین!
با لب عطشان به لب آب، فدایی حسین!
تشنه لبی؛ تشنهلب کرب و بلایی حسین!
با بدن بیسـر خـود شافـع مایی حسین!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کوفیان! من پسر فاطمه؛ مصباح هدایم
پسر خون خدا، خون خدا، خون خدایم
گُهر بحر نبوت، ثمر نخل ولایت
سومین حجت و پنجم نفر از آل کسایم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گمان مدار برادر! که سد راه تو هستم
تو شهریار جهانی و من سپاه تو هستم
به جان مادرمان تا که جان بود به تن من
شریک درد و غم و سوز و اشک و آه تو هستم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کعبه محروم شد ز دیدارت
یـابـن زهـرا خدا نگهدارت
کربـلا مـیروی و یـا کوفه؟
یا به شام اوفتد سر و کارت؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای منتظرْ اجابت من بر دعای تو
دل برده از تمامی عالم صدای تو
من خالق تو هستم و تو عبد پاک من
تو کشته ی من هستی و من خون بهای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تمام عمر نهم سر به خاک این درگاه
که لحظه ای تو کنی زیر پای خویش نگاه
به دامنت ز ازل چنگ من گره خورده
بر آن مباش که دست مرا کنی کوتاه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بدم، مرا بـه پیمبـر ببخش یـا الله!
به اشک دیـدۀ حیدر ببخش یا الله!
تمام دار و نـدارم محبت زهراست
مرا بـه سـورۀ کوثـر ببخش یا الله!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شگفتا! صوت قرآنت به پا کرده است غوغایی
زهی لبهای جان بخشت، چه دندانهای زیبایی
چرا لب هات مانند دو چوب خشک، خشکیده
تو که جاریست از چشمت میان تشت، دریایی؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم با اراده ی تو زمینگیر می شود
قدّت کمان ، ولی نفست تیر می شود
آیات صبر بر در دروازه های شام
با خون ساق پای تو تفسیر می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سیاه گشته جهان پیش دیده ی تر من
کجایی ای مه در بحر خون شناور من
ستاره ی سحرم آفتاب صبحدمم
غروب کرده به هنگام ظهر در بر من