ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به قلاده نفس گشتم اسیر شدم زار و شرمنده و سر به زیر تهی دستم و بی نوا و فقیر مرا کس نخواند ذلیل و حقیر
مقامم بود بس بزرگ و خطیر امیری حسین و نعم الامیر حسین ازکرم انتخابم کند غلام غلامش خطابم کند گدای در خود حسابم کند بهشتم برد یا عذابم کند به عشقش اسیرم اسیرم اسیر امیری حسین و نعم الامیر خیالش ز من دلربایی کند غمش در دلم خود نمایی کند نوایش مرا نینوایی کند ولایش مرا کر بلایی کند بدانند خلق از صغیر و کبیر امیری حسین و نعم الامیر منم عار او، او بود یار من ز لطف وکرامت، خریدار من نبودم که او بوده دلدار من غمش شد انیس دل زار من از آن دم که مادر مرا داده شیر امیری حسین و نعم الامیر اگر چه گنهکار و آلودهام به خاک مزارش جبین سودهام دمی بی ولایش نیاسودهام گرفتار و دلدادهاش بودهام از آن دم که آب و گلم شد خمیر امیری حسین و نعم الامیر ز خون جگر پاک پاکم کنید سپس عاشق سینه چاکم کنید به تیغ محبت هلاکم کنید به صحن ابوا لفضل خاکم کنید که خاکم دهد بوی مشک و عبیر امیری حسین و نعو الامیر به زخم جبین پیمبر قسم به رخسار خونین حیدر قسم به محسن، به زهرای اطهر قسم به سبطین و عباس و اکبر قسم به هفتاد و دو عاشق بی نظیر امیری حسین و نعم الامیر دریغا که شد خاک صحرا کفن بر آن کشته پاره پاره بدن تنش پاره پاره تر از پیرهن سرشی نوک نی با خدا هم سخن نگاهش سر نی به طفلی صغیر امیری حسین و نعم الامیر به سردار بی لشکرکربلا به سرهای لب تشنه از تن جدا به قرآن زیر سُم اسب ها به خونی که شد خونبهایش خدا به جسمی که او واکفن شد حصیر امیری حسین و نعم الامیر به هرکوی وهر بزم و هر انجمن سرم خاک پای حسین و حسن پدر در دوگوشم سرود این سخن که ای نازنین طفل دلبند من حسینی بمان و حسینی بمیر امیری حسین و نعم الامیر