ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):
ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا
گل بی خار کجا خار کجا
زینب و مجلس اغیار کجا
اهل بیت نبی و شام خراب!
دختر فاطمه و بزم شراب!
جگر شیعه کباب است کباب
ای فلک شرم کن از روز حساب
غم به دندان جگر خویش گزید
بوسه گاه نبی و چوب یزید
سعی من طیّ ره از کرببلا
مروه: گودال، صفا: طشت طلا
می زنم با سر ببریده صلا
که الا ای همة اهل ولا
در ره ذات خداوند جلیل
هر چه دیدیم جمیل است جمیل
زینب ای خواهر غم پرور من
خجل از اشک تو چشم تر من
زخم قلب تو عیان بر سر من
طاقت از دست مده خواهر من
گوش بر زمزمة قرآنم
صبر کن تا شکند دندانم
تو که فرق علی اکبر دیدی
تو که حلق علی اصغر دیدی
به جگر داغ مکرر دیدی
تن صد چاک برادر دیدی
چه شد این لحظه که بی تاب شدی
شمع سان سوختی و آب شدی
پاسخ حضرت زینب (سلام الله علیها(:
ای شریک غم تو خواهر تو
پاسدار سر تو مادر تو
برده صبر از کف من دختر تو
چه کنم بزم شراب و سر تو
کاش می خورد به جای لب تو
چوب دشمن به لب زینب تو
طشت و چوب و سر تو از یک سو
نگه مادر تو از یک سو
گریۀ دختر تو از یک سو
خجلت خواهر تو از یک سو
باید این جا غم دل چاره کنم
پیرهن نه، دل خود پاره کنم
تن ما را همه جا لرزاندند
دلم از زخم زبان سوزاندند
خاک ها بر سر ما افشاندند
دخترت را به کنیزی خواندند
گریه بایست که چون ابر کنم
پسر فاطمه چون صبر کنم
من که در ملک خدا بانویم
من که نادیده ملک هم مویم
آستین گشته نقاب رویم
گشته هم رنگ سرت گیسویم
صورتم همچو لبت گشته کبود
این همان معنی یک رنگی بود
تا ابد در دل عالم غم توست
لحظه ها سوختۀ ماتم توست
به خدا هر چه بگریم کم توست
سوز ما در سخن "میثم" توست
همگان ذاکر ما خوانندش
کی گذارم که بسوزانندش