ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کعبه محروم شد ز دیدارت
یـابـن زهـرا خدا نگهدارت
کربـلا مـیروی و یـا کوفه؟
یا به شام اوفتد سر و کارت؟
چه شود ای امام جود و کرم
یک نگاه دگـر کنـی به حرم
ای ز جــام بـلا شــده سـرمست
دست و دل شسته از هر آن چه که هست
چه شتابان روی به دیدنِ دوست
جای گل سر گرفتهای سر دست
از حریمت برون شدی مولا
عازم حج خـون شدی مولا
هشتِ ذیحجه مردم عالم
همه رو آورند سوی حرم
تو دل شب ز بیت امـن خدا
سر به صحرا نهی قدم به قدم
کعبه تا صبح ناله سر میکرد
پســر فاطمــه مــرو برگرد
کعبه با سوز و اشک و ناله و آه
بـر نمـیدارد از تـو چشم نگاه
سفر تیر و نیـزه و عطـش است
طفل شش ماهـه را مبـر همراه
از سفیدی حنجرش پیداست
این پسر ذبح سیدالشهداست
نظری کن به غنچه یاست
ثمـر سرخ بـاغ احسـاست
اصغـرت را بگیـر از مـادر
بسپارش به دست عباست
چون صدایت زند جوابش ده
از سـرشک دو دیده آبش ده
نالـهای بـر لـب سـلاله تـوست
کـه شبیـه صـدای نالـه توست
ساربـان را بگــو کـه تنـد مرو
آخر این کودک سه ساله توست
قدری آرام ای هدیخوانان!
کمی آهستـه ای شتربانان!
ناقهها ذکر یـا حسین بـه لب
کوههـا نالــه مـیزنند امشب
نخلها خم شدند و میگویند
السـلام علیـک یا زینب
غم مخور ای فدای چشم ترت!
هیجـده محرمنـد دور سـرت
کاش خورشید واژگون میشد
از تن کعبه جان برون میشد
کاش از اشـک دیـده حجّـاج
آب زمزم تمام خون مـیشد
کعبه ساکت مباش واویلا
گریـه کـن بهر لاله لیلا
ای سکینـه دگر چه غم داری؟
اشک از دیدگان مکـن جـاری
که محوّل شده است بر عباس
مشـک سقایــی و علمـداری
بر سماعش دو دست بالا کن
هر چه دانـی دعا به سقا کن
نالــه دیگــر بـهسر نمــیگردد
ایـن شبِ غـم، سحـر نمیگردد
این مسافر که دل به همره اوست
مـیرود، لیـک بـرنمــیگردد
عالمـی گشتـه محو اجلالش
چشم «میثم» بوَد به دنبالش