ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دیده ای که دیده ی گریان نمی شود
هر سینه ای که سینه ی سوزان نمی شود
هر گریه ای که گریه ی چشم انتظار نیست
هر ناله ای که ناله ی هجران نمی شود
درد فراق ، نسخه ندارد به جز وصال
این درد ، بی وصال تو درمان نمی شود
بی روی تو ، بهشت خدا هم بهشت نیست
باغی که گل نداشت ، گلستان نمی شود
هر مهدی ای که مصلح کل وجود نیست
هر سنگ و گِل ، لؤلؤ و مرجان نمی شود
گو صد هزار بار سرش را جدا کنند
شیعه جدا ز عترت و قرآن نمی شود
تو مِهر ذره پرور و ما ذره ، هیچ گاه ...
ذره جدا ز مِهر فروزان نمی شود
گیرم تمام ارض و سما ، تشت خون شود
جبران خون شاه شهیدان نمی شود
" میثم " به توست چشم امیدش ، که گفته اند
غافل ز موز - لطف سلیمان - نمی شود