ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است
اشک ما گوهر رخشان یم عرفان است
به همان آیه که خواندی به سر نیزه قسم
خون پاک تو ، حیات دگر قرآن است
دین ز خون بدنت جامه ی گلگون پوشید
گر چه در دامن صحرا بدنت عریان است
حوض کوثر شود از اشک محبان تو پر
ساقی اش دست خدای احد منّان است
هر که را نیست به دل داغ تو ، داغش به جگر
هر کجا نیست عزاخانه ی تو زندان است
کفن عاشق تو ، پیرهن سینه زنی است
خاک زنجیرزنت ، درد مرا درمان است
آب تا روز قیامت جگرش می سوزد
که تو خود خضر حیاتی و لبت عطشان است
اولین روضه ی جانسوز تو را خوانده خدا
اولین گریه کن تو پدر انسان است
حَیَوان بهر تو گریند ، خدا می داند
منکر گریه به تو پست تر از حیوان است
چه به دوزخ ببرندش ، چه به گلزار بهشت
چشم " میثم " به جراحات تنت گریان است