ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای امید نا امیدان سرای روزگار
ساحلی امن است آغوشت برای روزگار
در میان آشنایان هم غریب افتاده ای
نیستی و در نمی آید صدای روزگار
نیستی چون چشم های ما نمی بیند تو را
نیستی ؛ هستی ولی در جای جای روزگار
دردهای دوستانت را به جانت می خری
تا نبارد لحظه ای بر ما بلای روزگار
لطف کن یک بار هم وقتی به این بدها بده
ای رفیق لحظه های خوب های روزگار
تو برای ما همه دنیا برای دیگران
ما گدای تو همه دنیا گدای روزگار
مشکل ما دوری از تو ، دوری از کرب و بلاست
چاره ای اِی حضرت مشکل گشای روزگار